دیدگاه مالی رفتاری، بيانگر دو فرض اساسی است: اولين فرض این است که سرمایه گذاران تحت تأثير گرایش های احساسی خود تصميم می گيرند. در اینجا گرایش احساسی به صورت اعتقاد به جریان های نقدی آتی و ریسک های سرمایه گذاری تعریف شده که این اعتقاد توسط حقایق در دسترس ایجاد نشده است. دومين فرض این است که آربيتراژ در برابر سرمایه گذاران احساسی پر ریسک و پرهزینه است. بنابراین سرمایه گذاران منطقی یا آربيتراژگرها در برگرداندن قيمت ها به قيمت بنيادی، پرتکاپو نيستند . مالی رفتاری حوزه نوینی از پژوهش های مالی است که به کنکاش در عوامل روانشناسانه مؤثر بر تصميم های سرمایه گذاری می پردازد.مالی رفتاری که از تلفيق روانشناسی و مالی به وجود آمده است، اظهار می داردکه روانشناسی در تصميم گيری مالی نقش ایفا می نماید . به بيان دیگر، مالی رفتاری به دنبال تأثير فرآیندهای روانشناختی در تصميم گيری است. برخی از تغييرات قيمت اوراق بهادار، هيچ دليل بنيادی نداشته و گرایش احساسی سرمایه گذار، نقش مهمی درتعيين قيمت ها بازی می کند. این دیدگاه، به سرعت گسترش یافته است و به بررسی فرآیند تصميم گيری سرمایه گذاران و عکس العمل آنها نسبت به شرایط مختلف بازارهای مالی می پردازد و تأکيد آن بيشتر به تأثير احساسات، شخصيت، فرهنگ و قضاوت های سرمایه گذاران برتصميمگيری سرمایه گذاری می باشد( اصغری وهمکاران ،1403). احساسات سرمایه گذار نقش معنادار و فزاینده ای در فعالیت های تجاری و اقتصادی ایفا می کند،منطق و عقلانیت سرمایهگذاران محدود شده است و عوامل روانشناختی و عاطفی در فرآیند تصمیمگیری تأثیرگذار هستند. نظریههای مالی رفتاری، احساسات عمومی سرمایهگذاران از سطح خوشبینی و بدبینی نسبت به بازار را به عنوان منبع فرعی ریسک سیستماتیک در نظر میگیرند . این احساسات به عنوان احساسات سرمایه گذار تعریف می شوند و استدلال می شود که تغییرات غیرقابل پیش بینی در احساسات ممکن است بر قیمت سهام تأثیر بگذارد(عتیق محمد ،2022).
فرض بر این است که احساسات سرمایهگذاران خرد و گزارشهای رتبۀ اعتباری بهطور مشترک بازدۀ مازاد سهام یا صرف بازده را توضیح میدهند. در رابطه با این سؤال که «چگونه احساسات سرمایهگذاران ممکن است بر ناهنجاری ریسک پریشانی تأثیر بگذارد؟» باید گفت که سرمایهگذاران فردی در مقایسه با سرمایهگذاران نهادی فاقد تجربه و دارای اطلاعات کمتری هستند. سرمایهگذاران خرد اغلب از منابعی که ارزش شرکتها و ریسک ورشکستگی را تعیین میکنند (یعنی رتبۀ اعتباری)، غفلت میکنند ؛ درنتیجه سرمایهگذاران خرد بهاحتمال فقط به دلیل انتظارات مثبت سفتهبازی در سهام سرمایهگذاری میکنند(باقری وصدیقی ،1402)
علاوه بر این، سرمایهگذاران خرد بهدنبال سهامی با ماهیت قرعهکشی هستند. برندهشدن در قرعهکشی همانند سهام با ریسک اعتباری زیاد شانس بازدۀ پایینی دارد؛ ولی گاهی اوقات بهسرعت بازدۀ بسیار زیادی ایجاد میکند . بهعنوان مثال، سهام شرکت «معدنی دماوند» طی ده ماهۀ اول سال ۱۳۹۹ حدود ۳۰ برابر شده است؛ در حالی که پیش از آن بازدۀ چندانی نداشته است. سرمایهگذاران خرد با این نوع سهام سفتهبازی میکنند که باعث میشود، قیمت سهام بیشازحد ارزشگذاری شود. رفتار احساسی مثبت و ریسکپذیر قیمت سهام را با رتبۀ اعتباری پایین افزایش میدهد و بازدۀ آتی پایینتری را برای سهام پرریسک ایجاد میکند (با اینکه سهام شرکت معدنی دماوند پس از رشد بسیار زیاد به یک ششم قیمت کاهش پیدا کرده است). سرمایهگذاران نهادی نبودِ تمایل خود را نسبتبه سهام سفتهبازی براساس سطح احساسات تنظیم میکنند(آدرج ،2020) .
سرمایه گذاران در بازار سهام به دنبال کسب سود بیشتر و کاهش ریسك سرمایه گذاری های خود هستند در حالی که طبق فرضیه بازار کارا ،بازدهی بیشتر از بازده متوسط بازار امکانپذیر نیست،فرضیه بازار کارآمد اساس تئوری مالی مدرن است، زیرا این فرضیه ،پایه ای را برای بسیاری از مدل های مالی تشکیل می دهد. اگر چه فرضیه بازار کارآمد تصریح می کند که تمام اطلاعات در دسترس باید در قیمت های دارایی به صورت کامل منعکس شود و قیمت های آینده قابل پیش بینی نیست ، مطالعات تجربی بسیاری ، این فرضیه را به چالش کشیدند. به ویژه، در چندین مطالعه ،پیش بینی پذیری سود بازده سهام مورد بررسی قرار گرفته است و قدرت پیش بینی برخی از متغیرهای شناخته شده مانند احساس سرمایه گذار،شاخص های کلان اقتصادی، عدم قطعیت اقتصادی را تحلیل می کنند(فتیتی وهادری ،2019).
در هر بازار مـالي بـا توجـه بـه گـستردگي و عمـق بـازار ، ابزارهاي متنـوعي جهـت سـرمايه گـذاري وجـود دارنـد و سرمايه گذاران با عنايت به بازده و ريسك سرمايه گـذاري دارايي هاي مورد نظر خود را برمي گزينند. هر چه بازارها رو بـه تكامل پــيش ميرونــد، ابزارهاي جديدتري بــراي پاسخگويي به نيازهاي سرمايه گذاران تعريف مي شـود. در ادبيات مالي آمده است كه هر چه ريـسك ناشـي از يك دارايي افزايش يابـد،سـرمايه گذار انتظـار دريافـت بازده بيشتري خواهد داشت وهر چقـدر يـك سـهم قابليت نقدشوندگي كمتري داشـته باشد،آن سـهم جـذابيت كمتـري پيدا ميكند مگر بازده بالاتري عايـد دارنـده آن نمايـد (ميرالز وهمکاران،2006).
از دیدگاه مالی رفتاری عوامل گوناگون و متنوعی وجود دارد که به موجب آن عوامل ، افراد اقدام به اتخاذ تصمیم های غیر بهینه می کنند . لذا سرمایه گذاران باید اهمیت این عوامل را در تصمیمگیری های خود دریابند ، مدل های تئوریکی نشان می دهند که همسویی معامله گران عقلایی با افرادی که از ضعف های شناختی رنج می برند ، سبب قیمت گذاری نادرست و بروز خطاهای سیستماتیک می شوند، براین اساس تغییرات قیمت سهام نه تنها به ارزش های بنیادی سهام بستگی دارد بلکه به رفتار غیرمنطقی و گرایش احساسی سرمایه گذاران نیز مربوط است گرایش احساسی سرمایه گذاران اغلب از باورهای ذهنی نگه داشته شده یا اطلاعات غیرمرتبط با ارزش سهام سرچشمه می گیرد و می تواند موجب واکنش های افراطی یا واکنش های کم به اخبار خوب یا بد شود،پژوهش های اخیر نشان می دهد گرایش احساسی سرمایه گذار نقش مهمی در تعیین قیمت ها و تبیین بازده های سری زمانی، به خصوص برای سهام هایی که از ارزیابی ذهنی بالاتری برخوردارند و محدودیت زیادی در آربیتراژ دارند بازی می کند ، ضمنا تغییر قیمت سهام و انحراف قیمت جاری سهام از ارزش ذاتی آن علاوه بر عوامل صرف ریسک ، با رفتارهای احساسی سرمایه گذاران نیز تبیین می شود ،بدون شک هردو عامل رفتار غیرمنطقی سرمایه گذاران و شاخص های اقتصادی میتوانند برروی ارزش بازار سهام شرکت ها تاثیر بگذارند(رسمتی جاز وهمکاران،1398).
وقتی سرمایه گذاران خوشبین هستند ممکن است از اطلاعات منفی چشم پوشی کنند و بی دلیل به اطلاعات مثبت بیش ازحدواکنش دهند؛ که این امر موجب ارزش گذاری بیش از حد قیمت سهام می شود. بر عکس وقتی سرمایه گذاران بدبین هستند، از اطلاعات مثبت چشم پوشی می کنند و ممکن است بیش از حد به اطلاعات منفی واکنش و بهادهند. گرایش احساسی سرمایه گذار نسبت به سهام باعث قیمت گذاری اشتباه می شود( چن ،2011).
گرایش های احساسی سرمایه گذار موجب انحراف سیستماتیک از سرمایه گذاری مورد انتظار برای آینده در بازار سرمایه می گردد .هنگامی که بازار سرمایه مملو است از گرایشهای احساسی بلند پروازانه و شدید، ممکن است که بهره وری سرمایه گذاری شرکت محدود شده و یا کاهش یابد(زنجیردار و لیتانی،1397).
تعداد زیادی از مطالعات بیان کرده اند که گرایش احساسات سرمایه گذاران ممکن است برقیمت سهام تاثیر داشته باشند،یانگ و ژو (2015)دریافتند که هم رفتار تجاری سرمایه گذار و هم گرایش احساسات سرمایه گذار نسبت به سهام تاثیرات شگرفی بر بازده های مازاد فراتر از سه فاکتور مدل فاما و فرنچ (1993) می گذارد. میوا (2016)نشان داد که نوسان زیاد در پیش بینی رشد بازار زمانی حاصل می شود که شاخص ها برای گرایش احساسات سرمایه گذار نسبت به سهام در ابتدای دوره بالا است. ژو و نیو (2016) در پژوهشی در کشور چین به این نتیجه رسیدند که گرایش احساساسات سرمایه گذاران نسبت به سهام ، رشد عایدات مورد انتظار و نرخ بازده مورد نیاز را تغییر می دهد. کوماری و ماهاکود (2015)در پژوهش خود نشان دادند که بازده های گذشته و احساسات سرمایه گذاران پیشین بطور مثبت و منفی بر نوسانات بازارسهام تاثیر دارند
اگر ابزارهای مناسب برای تجزیه و تحلیل وجود داشته باشد سرمایه گذار میتواند با بررسی صنایع مختلف در بورس به سرمایهگذاری در صنعت و شرکت دلخواه خود بپردازد و پرتفوی مورد نظر خود را انتخاب نماید. انتخاب پرتفوی بهینه نیازمند برآوردی از دو عامل ریسک و بازده اوراق بهادار است وطی سالیان متمادی مدلهای مختلفی برای ارزیابی ریسک و بازده سهام مطرح گردیده است. این مدلها مورد ارزیابیهای مختلف قرار گرفتند و نتایج آزمونها بیانگر آن است که عوامل مطرح شده در این مدلها به تنهایی نمیتوانند ارتباط ریسک و بازده سهام را توضیح دهند(کیا مهر وهمکاران،1399).
برآورد پارامترها در رگر سیون کوانتایل برا ساس یک تابع زیان متقارن و نامتقارن ا ست و مشابه برآورد پارامترها در رگرسیون کمترین توان دوم ها محاسبه میشود. رگرسیون کوانتایل بدون داشتن محدودیات مفروضات رگرسیون معمولی، امکان دخالت متغیرهاي مستقل در تمام قسمتهاي توزیع بویژه در دنباله هاي ابتدایی و انتهایی را فراهم میکند و این رگرسیون زمانی که توزیع خطا غیرنرمال است و در توزیع هاي با دنباله هاي بلند و نامتقارن، و همچنین با وجود ناهماهنگی رگرسیون به برآورد پارامترها میپردازد (محنت فر وهمکاران،1397).
برای مثال بائر، دیمپفی و جانگ (2012) گزارش میدهند که بازدههای مثبت وابستگی منفی به بازدههای گذشته را نشان میدهند درحالیکه بازدههای منفی با وابستگی مثبت مشخص شدهاند، آنها بیان میکنند سرمایهگذاران نسبت به اخبار خوب (بد) اقتصادی کلان واکنش بیشازاندازه (کمتر از اندازه) نشان میدهند. بهینیک و بروکس (2015) با بهکارگیری تکنیکهای OLS و رگرسیون چندکی برای آزمودن رابطه ریسک و بازده نامتعارف با استفاده از دادههای استرالیا دریافتند که این رابطه منفی بوده و تنها زمانی به لحاظ آماری قابلتوجه است که مدلها با استفاده از میانگین رگرسیون چندکی تخمین زده شوند.
2-2- مبانی نظری احساسات بازار و احساسات سرمایهگذاران
الف- مبانی نظری احساسات بازار
وجود یک اقتصاد پویا مستلزم بازار سرمایه ای کارا و فعال است که اطلاعات به شکل صحیح و قابل اتکا در آن جریان داشته باشد. ایجاد چنین جریانی از اطلاعات زمانی امکان پذیر است که مدل هایی کاربردی و با مبانی نظری مناسب در خصوص تحلیل اطلاعات در اختیار سرمایه گذاران و تحلیل گران مالی قرار گیرد تا آنها را در تصمیم گیریهای مالی یاری رساند. یکی از مهمترین تصمیماتی که بطور روزمره در بازار سرمایه اتخاذ میگردد، تصمیمات مرتبط با خرید و فروش سهام است. بنابراین سهامداران بالقوه و بالفعل بازار همواره در جستجوی راه حل مناسبی برای کشف مدل بازده سهام هستند تا بدینوسیله ثروت خود را حداکثر نمایند. در پاسخ به این نیاز سرمایه گذاران، پژوهشگران حوزه حسابداری و مدیریت مالی در طی دهه های اخیر در پی یافتن مدلی مناسب جهت پیش بینی بازده سهام و قیمت گذاری آن بوده اند. در این راه مدلهای مختلفی ارائه شده که هر یک به نوبه خود دارای نقاط قوت و ضعفی بوده اند. برخی از لحاظ کمبود مبانی نظری مناسب دارای ضعف بوده و برخی دیگر علی رغم بهره بردن از مبانی نظری مناسب در عمل کارایی مناسبی از خود نشان نداده اند. مشکل دیگر در ارائه مدلی مناسب در راستای هدف مذکور، نوع داده های مورد استفاده در مدل است. اینکه آیا باید از دادههای بازار استفاده شود یا اینکه خصوصیات شرکت را نیز در مدل استفاده نمود و یا اینکه اساساً استفاده از دادههای حسابداری، اقتصادی و یا بازار باید مالک قرار بگیرد موضوع بحث بوده است(کمالی وهمکاران،1395).