انگیزش به نیروهایی اطلاق می شود که انتخاب، ثبات، شدت و تداوم رفتار را تعیین می کند و در تعریف، به فرایند برانگیختن و نگهداری رفتارهایی دلالت دارد که به سوی هدفی متوجه است.
روان شناسان انگیزش را متغیر، عامل یا مفهومی فرض می کنند که بعضی از رفتارها را تبیین می کند؛
با وجود این، انگیزه دیدنی نیست و سازهای فرضی تلقی می شود.
استنتاج انگیزه ها از راه مشاهده رفتار و اعمال مشکل است؛ مهم این است که انگیزش چه تأثیری دارد و چه می کند.
با این وصف، معلم می تواند با بررسی، مشاهده و ارتباط مستقیم با فراگیران از نحوه انگیزش آنها اطلاعاتی به دست آورد.
مفهوم انگیزش به طور سنتی در تبیین شدت و جهت فعالیت انسان به کار می رود.
ممکن است انگیزش یادگیرندگان، هم از لحاظ شدت و هم از لحاظ جهت، متفاوت باشد.
نظریه های انگیزش
در نظریه های گذشته، توجه به نیازها و برطرف کردن آنها در درجه اول اهمیت قرار دارد؛ چنان که نظریه سائق بر کسب لذت و پرهیز از درد تأکید دارد و شامل نظریه کاهش تنش و نظریه غریزه" است.
مطابق نظریه کاهش تنش، نیازهای زیستی درون موجود زنده موجب تنش میشوند و فرد با ارضای این نیازها درصدد کاهش آن بر می آید.
گرسنگی و تشنگی تنش زاست، اما می توان آنها را با خوردن و آشامیدن کاهش داد.
در نظریه های شناختی، انسان در پی درک و پیش بینی رویدادهاست و به جای جستجوی لذت یا احساس خود - بسندگی، نیاز به ثبات و دانستن دارد؛ حتی به بهای درد یا ناراحتی.
در سالهای اخیر نظریه های «هدف» مورد توجه قرار گرفته است.
این نظریه ها، انسان را موجودی فعال و برانگیخته در دستیابی به اهداف پیش بینی شده به حساب می آورد.