مقدمه
مـانـدگـاري, پـويـايـي و پيوستگي اديان در جاري زمان, بسته به دلـبـسـتـگـي و پـاي بـنـدي پيروان و گروندگان به آنهاست. زيرا ديـنـداري, سـعادت و رستگاري و كاميابي خويش را در باورمندي به آمـوزه هـاي ديـني خود مي داند و با چنين انگاره اي, خود را از درون پـاي بند به پشتيباني و دفاع از آن مي بيند.
بر همين اساس شـخـص ديـنـدار حـاضـر اسـت براي دست يابي به سعادت و رستگاري, هـرگـونـه پـشتيباني مادي و معنوي را در جهت تواناسازي و نشر و گسترش دين مورد نظر خود انجام دهد. بي گمان, اگر اديان از چنين پاي بندي و پشتيبانيهايي كه گاه تا مـرز فـداكاري و از جان گذشتگي نيز پيش مي رود, بي بهره بودند, دوران حـيـات و ماندگاري آنان ديري نمي پاييد و هر ديني به طور طـبـيـعـي اندكي پس از ظهور, از ميان مي رفت, همان گونه كه اگر اديـان بـاطل مي بودند و دور نمايه اي تهي از آموزه هاي كارآمد داشـتـند نيز, دوام نمي آوردند
بر اين اساس, پايندگي اديان, با چـشـم پـوشـي از دورنـمايه و رسالت آنها, بيش از هر عامل ديگري بـسـتـه بـه پـيـروي جدي و پشتيبانيهاي بي دريغ گروندگان به آن اديـان است. طبيعي است كه پيروان هر دين و آييني, تنها باورهاي خـود را بـر حـق و صحيح بدانند و اديان و مذاهب ديگر را باطل و نارسا بينگارند. اين گونه اختلافها و فرقها و ناسانيها و مرزبنديها, تنها در بين اديـان نـيـسـت, بـلكه در داخل هر ديني نيز ممكن است گرايشها و مـذهـبـهـاي گـوناگوني وجود داشته باشد و پيروان هر يك از آنها تـنـهـا مذهب خود را بر حق بدانند و مذاهب ديگر را باطل.
البته روشـن اسـت كه در نظر گروندگان, هيچ گاه اديان و مذاهب ديگر با هـم يـكسان نيستند, ممكن است پاره اي را نزديك تر و پاره اي را دورتـر از حـق بـدانند و يا پاره اي را باطل و پاره اي نارسا و نـاتمام بدانند. اكنون اين پرسش مورد گفت وگوست كه آيا رستگاري و سـعـادت مـندي انسان, ويژه پيروي و عمل به يك دين است و تنها پـيـروان هـمان دين اهل نجات و رهاييند؟ يا اين كه دين حق تنها يـك آيـيـن نـيـست دينهاي حق بسيارند و انسانها از هر يك پيروي كـنـنـد, درست است؟ در صورتي كه پذيرفتيم كه دين حق همواره يكي بـيـش نـيـست و ممكن نيست همه اديان بر حق باشند, اگر كسي بدون داشـتـن ديـن حق و باور درست, كارهاي نيك و شايسته مورد پسند و خواست شرع انجام دهد, آيا كار او پاداش خواهد داشت؟
پـرسـشهايي از اين دست, مدتهاست كه محققان و انديشه وران را به انديشه وا داشته و بحثهايي هم ارأه شده است.
شـهـيـد مرتضي مطهري از طرح كنندگان نخستين اين بحث به شمار مي رود كه مي نويسد:
(... آيـا ديـني غير دين اسلام مقبول است و يا دين مقبول, منحصر بـه اسـلام است؟ و به عبارت ديگر, آيا آنچه لازم است فقط اين است كه انسان يك ديني داشته باشد و حداكثر اين است كه آن دين منتسب بـه يـكـي از پيغمبران آسماني باشد و ديگر فرق نمي كند كه كدام يـك از اديان آسماني باشد, مثلا مسلمان يا مسيحي يا يهودي و حتي مجوسي باشد؟ يا اين كه در هر زمان دين حق يكي بيش نيست؟)
اسـتـاد شهيد در كنار اين بحث, مساله كارهاي نيك نامسلمانان را بـه شـرح بـحث كرده است: اگر كسي بدون باور به دين حق, كار نيك پـذيـرفـتـه شده و مورد امضاي دين حق را انجام دهد, آيا كار او پـاداش خـواهـد داشـت, يـا نـه؟ و آيـا شرط پاداش داشتن كارهاي شايسته, ايمان به دين حق است يا نه؟ در دو, سـه دهـه اخير, بويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي, شماري, بـا تـرجـمـه آثار متكلمان و فيلسوفان غربي در اين باب و بازگو كـردن انـديـشه هاي آنان, به اين گونه بحثها در محفلهاي علمي و دانـشـگـاهـي دامـن زده اند. به نظر مي رسد, دست كم, شماري از ايـنـان بـه انـگيزه هاي سياسي و با هدف شبهه افكني و سست كردن پـايـه هـاي ايمان اسلامي در جوانان وارد اين ميدان شده و مسأل كـهـنـه و چند دهه پيش اروپا را با تفسيرها و تحليل و بررسيهاي نـادرسـت و در قـالـبـهـاي جـديد قرار داده اند و مي خواهند با دسـتاويزهاي سست به متون ديني و بهره گيري از سروده هاي شاعران و قـطـعـه هاي ادبي و عرفاني آن را با معيارها و ترازهاي اسلامي نـيـز سازوار جلوه دهند, حتي شماري از مدعيان روشنفكري به دروغ بـه عـالماني پيرايه بسته اند كه آنان حق را ويژه يك شريعت نمي دانند.
در ايـن نوشتار, برآنيم گذري و نظري بر انديشه هاي انديشه ور و فـيـلـسـوف بـزرگ دنياي اسلام, شهيد مرتضي مطهري و بهره گيري از ديـدگاههاي وي در اين زمينه, داشته باشيم و درستي و يا نادرستي پـلـورالـيـزم ديـنـي و تـكـثـرگرايي را به بوته بحث بگذاريم و پـيـامـدهاي تكثرگرايي ديني را از نظر بگذرانيم ولي پيش از آن, بـايـسـتـه اسـت بـه مـعناي پلوراليزم در فرهنگ غرب و كاربرد و قـرأـتـهـاي گـونـاگون آن اشاره كنيم و گونه هاي پلوراليزم را يادآور شويم.
معناي پلوراليزم
پـلوراليزم از ريشه Plural به معناي جمع, فزوني و پرشمار است و در فـرهـنـگ هـاي انـگـليسي به معناي جمع گرايي, چند گانگي و تـكثرگرايي به كار رفته است. همچنين به حكومتهاي أتلافي كه از چـند حزب, گاه مخالف هم به وجود مي آيند و كساني كه چندين همسر دارنـد و مـشـركان و چند خدا باوران, از باب اين كه چندگانگي و فزوني در آنها وجود دارد اطلاق مي گردد. بـر همين اساس, در فرهنگ غرب, ابتدا به كساني كه چند مقام ديني را در كـلـيساي كاتوليك عهده دار بوده و از اين رهگذر درآمدهاي بـسـيـاري داشـته اند, پلوراليست Pluralist گفته مي شده است. ولـي سپسها, اين مفهوم گسترش يافته و به همه كساني كه درآمدهاي گـونـاگـون و بـسـيار داشته و از چند جا درآمد به دست مي آورده انـد, چـه دسـت اندركار كليسا و پستهاي كليساي كاتوليك باشند و چـه نـباشند پلوراليست, گفته شده است و كم كم در هر مقوله و هر چـيزي كه, به گونه اي چندگانگي در آن راه داشته اين واژه در آن به كار رفته است كه در مقوله هاي ديني, فرهنگي و سياسي, كاربرد ويژه خود را دارد.
پشتیبانی 24 ساعته :
09909994252
برچسب ها:
تحقیق پلوراليزم دینی نگاه شهید مطهری