مقدمه
به اعتقاد بسياري از صاحبنظران، از ميان همه مفاهيميكه روانشناسان و متخصصان رفتار سازماني و مديريت در موقعيتهاي سازماني مختلف مطالعه كرده اند، رضايت شغلي از مهم ترين زمينه هاي پژوهشي بوده است به همين دليل ديدگاه ها و مفهوم سازي هاي متعدد و گاه متناقض درباره آن شكل گرفته و توسعه يافته است. اين مفهوم تلاشهاي نظري و بنيادي بسياري را به خود معطوف ساخته و نيز در تماميسطوح مديريت و منابع انساني سازمانها اهميت يافته است. اهميت رضايت شغلي از يك سو به دليل نقشي است كه در پيشرفت سازمان و نيز بهداشت و سلامت نيروي كار دارد و يكي از عوامل بسيار مهم در ايجاد نگرش مثبت در فرد نسبت به كارش ميباشد و به اعتقاد برخي صاحبنظران كاركناني كه از كار خود رضايت دارند در مقايسه با آنان كه احساس رضايت نميكنند بازدهي يا توليد بيشتري دارند و از ديگر سو به اين علت است كه علاوه بر تعاريف متعدد و گاه پيچيده، محل تلاقي بسياري از حوزه هاي علميمانند روانشناسي، جامعه شناسي، مديريت و حتي اقتصاد و سياست بوده است ( لاوسون و شن ، 1998 )
درباره رضايت شغلي نظريه هاي گوناگوني ارائه شده است اما ميتوان گفت تعالي آنها رضايت شغلي را بر پايه اين سه محور قرار ميدهند:
1- توقعات و انتظارات افراد در زمينه موقعيتهاي واقعي، 2- ميزان بر آورده شدن نيازهاي جسميو رواني، و 3- سطح ابقاي ارزشهاي مهم ( نيوتن و كينان ، 1991). از اين رو عوامل متعدد و متنوعي زمينه ساز و ايجاد كننده رضايت شغلي ميباشند. اين عوامل را ميتوان از ويژگيهاي شخصيتي، احساسات عاطفي و حالتهاي هيجاني كه جنبه هاي دروني ناميده ميشود تا شرايط و ويژگيهاي سازماني، اجتماعي و فرهنگي كه جنبه هاي بيروني به حساب ميآيد، مرتب كرد ( تت و ميير ، 1993). در زير به تعدادي از اين تعاريف اشاره ميگردد.
تعاريف رضايت شغلي :
رضايت شغلي از ديدگاه هاي گوناگون تعريف نموده اند كه ذيلاً به چند مورد اشاره ميشود:
- مطالعه رسميرضايت شغلي با مطالعات هاثورن در اوايل دهه 1930 شروع و از آن پس بطور گسترده مورد مطالعه و بررسي قرار گرفت در اصل رضايت شغلي به اين دليل اهميت يافت كه طرفداران اوليه رويكرد روابط انساني، مديران را قانع كردند كه كارگر خوشحال، كارگر سود آور است.
- تلاش كلاسيكها براي تعريف رضايت شغلي در سال 1953 توسط رابرت هاپاك انجام شد. وي ميگويد رضايت شغلي مفهوميپيچيده و چند بعدي است كه با عوامل رواني، اجتماعي و جسماني ارتباط دارد. تنها يك عامل موجب رضايت شغلي نميشود. فرد با تاكيدي كه به عوامل مختلف از قبيل ميزان درآمد، ارزش اجتماعي شغل، شرايط محيط كار و اشتغال در زمانهاي متفاوت دارد به طرق گوناگون از شغلش احساس رضايت ميكند ( هوي و ميكسل، 1371، ص276).
- شرتزر معتقد است رضايت شغلي به معناي دوست داشتن وظايف مورد لزوم يك شغل، شرايطي كه در آن كار انجام ميگيرد و پاداشي كه براي انجام آن دريافت ميشود و اينكه نيازهايش تا چه حدودي با انجام فعاليتهاي شغلش برآورده ميشود.
- هرسي و بلانچارد معتقدند رضايت شغلي تابعي است از سازگاري انتظارات سازماني با نيازهاي سرشت كلي فرد، در حالي كه اين دو توافق و تعادل داشته باشند، رفتار بطور همزمان برآورنده انتظارات سازمان و نيازهاي فرد است يعني اثر بخشي و رضايت تواماً حاصل ميگردند.
- ويكتورو روم ميگويد رضايت شغلي يك نوع برداشت ذهني است كه فرد نسبت به شغل خود دارد و انجام يك نوع رفتار سازماني است.
بنابراين رضايت و انجام كار در اثر عوامل كاملاً متفاوت بوجود ميآيند.
- هايلين (1966)، ميگويد كه رضامندي شغلي يك پديده احساسي است كه يك كارمند درباره شغل خود ميتواند بدست آورد. بنابراين رضايت شغلي زماني حاصل ميشود كه كاركنان از طبيعت كار خود رضايت داشته باشند از حقوق و مزاياي خود راضي باشند، فرصتهاي مناسبي براي ارتقا و ترفيع داشته باشند و از همكاران و سرپرستان خود نيز راضي باشند. لذا رضايت شغلي يك پديده فردي است.
- فردلوتانز رضايت شغل را يك حالت عاطفي مثبت يا خوشايند ميداند كه حاصل ارزيابي فرد از شغل يا تجارب شغلي اش ميباشد، وي اضافه مينمايد رضايت شغلي نتيجه ادراك كاركنان از آنچه بنظرشان مهم است و شغلشان آنرا خوبي فراهم كرده ميباشد.
- فيشروهانا (1939)، رضايت شغلي را عاملي رواني قلمداد مينمايند و آنرا نوعي سازگاري عاطفي با شغل و شرايط اشتغال ميانگارند، يعني اگر شغل مورد نظر لذت مطلوب را براي فرد تامين نمايد در اينحالت فرد از شغلش راضي است در غير اين صورت فرد شروع به مذمت شغل مينمايد و در صدد تغيير آن بر ميآيد.
- كيت ديويس ونيوا ستروم (1989)، رضايت شغلي را مجموعه اي از احساسهاي سازگار يا ناسازگار ميدانند كه كاركنان با آن احساسات به كار خود مينگرند، وقتي كاركنان به سازمان ميپيوندند مجموعه اي از خواستها، نيازها، آرزوها و تجربه هاي گذشته را با خود به همراه ميآورند و رضايت شغلي نشان از همسويي توقعات انسان با پاداشهايي است كه كار براي او فراهم ميكند.
- رابينز (1943) معتقد است، رضايت شغلي نگرش كلي فرد نسبت به شغلش است و ابراز رضايت يا نارضايتي از آن كار يك نتيجه كلي از مجموعه اي از اركان متفاوت است كه در مجموع شغل وي را تشكيل ميدهد به عبارت ديگر ر ضايت شغلي عبارتست از «تفاوت بين پاداشهايي كه كارگر، يا كارمند دريافت ميكند و مبلغي را كه به باور او بايد دريافت كند» پس رضايت شغلي نمايانگر نوعي نگرش است ونه رفتار.
- فلدمن و آرنولد رضايت شغلي را مجموعه گرايشهاي مثبت افراد نسبت به شغل دانسته و معتقدند وقتي گفته ميشود يك فرد از شغل خود رضايت بالايي دارد، در حقيقت منظور اين است كه وي به طور كلي به ميزان زياد شغل خود را دوست دارد و توانسته است از طريق شغلش نيازهاي خويش را تامين نمايد و در نتيجه احساسات مثبتي نسبت به آن دارد.
- چستربارنارد معتقد است كه رضايت شغلي باعث تداوم همكاري فرد و سازمان ميگردد. خشنوديهاي ويژه اي كه انسان را بر ميانگيزد تا تلاشهاي خود را براي كمك به يك سازمان بكار برد از مزايايي است كه در برابر معايب برخواسته از اين همكاري ناشي ميشود. هرگاه مسئوليتهايي كه سازمان به عهده افراد ميگذارد زياد باشد، مزاياي سازمان بايد فراوان و برانگيزنده باشد.
- گوردن (1990) معتقد است كه رضايت شغلي يك واكنش عاطفي است كه از ادراك فرد نسبت به اينكه شغل او، ارزشهاي شغلي اش را تامين مينمايد و يا به او اجازه تامين و ارضاي آنها را ميدهد، ناشي ميگردد. علاوه بر اين رضايت شغل به توافق اين ارزشها با نيازهاي شخصي بستگي دارد.
- كينگ برگ و همكارانش (1951) كه رضايت شغلي را از ديدگاه هاي گوناگون مورد توجه قرار داده اند به دو نوع رضايت شغلي اشاره ميكنند. رضايت دروني كه از دو منبع حاصل ميگردد. اولي احساس لذتي كه انسان صرفاً از اشتغال به كار و فعاليت عايدش ميشود. دوم لذتي كه بر اثر مشاهده پيشرفت و يا انجام برخي مسئوليتهاي اجتماعي و به ظهور رساندن توانايي ها و
پشتیبانی 24 ساعته :
09909994252
برچسب ها:
تحقیق رضايت شغلي