به نام خدا
نظريهي ليپواستاتيك
گرسنگي مي تواند با كاهش سطوح گلوكز ايجاد مي گردد. اين ماده يكي از مواد اصلي غذايي است (موادي كه باعث تغذيه و قوت مي شود) اما اين مواد دو نوع ميباشند، ليپيدها يا اسيدهاي چربي، و اسيدهاي آمينه. برطبق فرضيهي ليپواستاتيك (براي مثال نيسبت 1972)، رفتار خوردن زماني حاصل مي شود كه هيپوتالاموس اطلاعاتي را دربارهي پايين بودن سطوح ليپيدها يا چربي دريافت مي كند.
اين گيرنده ها در كجا قرار دارند كه سطح پايين چربي ها يا ليپيدها را مشخص ميسازند؟ ريتر و تيلور (1990) دريافتند با قطع شدن عصب واك (عصبي كه اطلاعات را از شكم به مغز مي رساند) وارد حفرهي شكمي مي شود، فقدان اسيدهاي چربي بوجود مي آيد گرسنگي ايجاد مي شود. اين مساله پيشنهاد مي كند گيرنده هاي حساس به چربي در داخل حفرهي شكمي يا نزديك به آن وجود دارد.
ارزيابي
محروم ماندن از ليپيدها (محروميت از سلولهاي چربي) باعث گرسنگي مي شود، به خصوص زمانيكه با كمبود گلوكز (محروميت سلولهاي گلوكز) همراه باشد. فريدمن، توردف و راميرز (1986) به موشها دوزهاي متعادلي از مواد شيميايي دادند كه هم محروميت چربي و هم محروميت گلوكزي را ايجاد مي نمود. هنگامي كه هر دو مادهي شيميايي به موشها داده شد، افزايش چشمگيري در غذا خوردن آنها مورد مشاهده قرار گرفت، اما هنگاميكه تنها يك مادهي شيميايي به كار رفت، اثرات كمتري نشان داده شد. اين موضوع پيشنهاد مي كند كه بايد كنترل پيچيده اي بر ايجاد و آغاز رفتار خوردن حاكم باشد.
توقف خوردن
تا اينجا بر همهي دلايلي كه رفتار خوردن را بر مي انگيزند تمركز نموديم. اما چرا ما از خوردن باز مي ايستيم؟ فشارهاي اجتماعي متعددي براي حجم وعده هاي غذايي معين وجود دارد اما، فرآيندهاي فيزيولوژيك ديگري هم بر اين امر دخيل است. دوتش و گنزالز (1980) دريافتند كه شكم نيز نقش مهمي ايفا مي كند. آنها با استفاده از عمل جراحي در موشها وسيله اي را با قابليت باد شدن قرار دادند كه مي توانست از نگهداري غذا در شكم جلوگيري كند. هنگامي كه 5 ميلي ليتر از محتويات شكم به طور مصنوعي خارج مي شد، موشها تقريباً به طور دقيق 5 ميلي ليتر از رژيم مايع غذايي را براي جبران آنچه كه از دست داده بودند مصرف مي كردند.
شواهد قوي ديگري نيز وجود دارد مبني بر اينكه دستگاه معدي- روده اي نيز در اين امر سهيم مي باشد. گيرنده هاي دستگاه معدي- روده اي با آزادسازي پپتيدها به غذاهاي بلعيده شده پاسخ مي دهند. بسياري از اين پپتيدها علائم سيري را به مغز ميفرستند كه منجر به توقف خوردن مي شود. شواهد مربوطي توسط گيبز، يانگ و اسميت (1973) گزارش شد. آنها پپتيد كوله سيستوكنين را به موشهاي گرسنه تزريق نمودند و متوجه شدند كه اين امر منجر به كاهش خوردن مي شود. يافته هاي مشابهي براي ساير پپتيدهاي مختلفي نيز بدست آمد.
ارزيابينظريههايهوموستاتيك
پشتیبانی 24 ساعته :
09909994252
برچسب ها:
تحقیق مورد نظریه های گرسنگی تشنگی