روايتگري، مدرنيته و تراژدي:
پراگماتيسم چگونه انسانيت را تعليم ميدهد
چکیده: استدلال من اين است كه مفهوم مدرن خود انساني (human self) يا سوژه فاعل شناسا (subject) نميتواند به سادگي و به شكل پست مدرنيستي رد شود، چرا كه از جمله شرايط طرح پرسشهاي از حيث انساني مهم پيرامون معناداري (يا بي معنايي) زندگي، حاجت به نگريستن به زندگي فردي به مثابه روايتي منسجم و داراي آغاز و پايان (مرگ) است. چنين پرسشهايي مسائل محوري انسانيشناسي فلسفي هستند. به هر حال نه تنها شيوههاي مدرن معنابخشي به زندگي مثل حكايت خطي در متون ادبي، بلكه شيوههاي ماقبل مدرن مثل تراژدي نيز، بايد به طور جدي در طرح اين مسائل اخذ شوند. سنت پراگماتيستي جايز دانسته كه با اين تكثر چارچوبها، جهان و زندگي مان را بر حسب هر كدام از آنها كه توانستيم. تفسير كرده و به مثابه بخشي از آن چارچوب بسازيم. نتيجه اين كه پراگماتيسم بالقوه توانايي دارد كه هم تعدد چنين چارچوبهاي تفسيري (يعني چارچوبهاي ماقبل مدرن، مدرن و پست مدرن) و هم الزام به ارزيابي و سنجش هنجارين اين چارچوبها را لحاظ كند. ما به هيچ وجه جايز نميدانيم كه هيچ يك از منابع ماقبل مدرن معناي انسان (مانند طالع بيني) جدي گرفته شود. اجتناب از نسبيگرايي، ادعايي مهم براي پراگماتيست است.
________________________________________
1. معمولا اين ايده كه «فراروايتهاي بزرگ» ديگر مردهاند، به مثابه كليد پديده فرهنگياي كه با نام پست مدرنيسم شناخته شده است، محسوب ميگردد.
به نظر ميرسد معنايي كه عصر روشنگري از عقل، عقلانيت، دانش، حقيقت [يا صدق عينيت (truth)] و خود [نفس (self)] ارائه ميدهد، آنقدر كهنه و قديمي شده كه ديگر به طور جدي به كار نميرود. ديگر هيچ ديدگاه انحصاري و از منظر خدايي [مطلق] جهت روايتهاي برجسته و مهم پيرامون اين مفاهيم وجود ندارد. سلطه فرهنگي علم و (مخصوصا) فلسفه سيستماتيك به پايان رسيده است.
پشتیبانی 24 ساعته :
09909994252
برچسب ها:
مقاله ترجمه شده تعلیم تربیت همراه متن انگلیسی