فهرست مطالب
عنوان صفحه
چكيده
مقدمه
1-آناتوموفيزيولوژي چشم انسان
2-نور و رنگ
الف-طيف مرئي و طول موجها
ب-شاخص هاي اصلي رنگ
ج-انواع نور رنگها
3-دماي رنگ و باز سازي رنگ
4-فيلترهاي خاص عكاسي رنگي
5-ادراك رنگ و انواع كنتراست رنگ
6-تاثيرات رواني رنگ
7-حضور نمادين رنگ
8-نقش رنگ در تركيب بندي
9-تاثيرات متفاوت رنگ در اقوام و ملل مختلف
10-نتيجه گيري
11-منابع
چكيده :
همان گونه كه از عنوان پايان نامه پيداست، تحقيق د ر مقوله رنگ و تاثير آن بر بيننده هدف كلي پايان نامه است. در اين راستا د ر بخش هاي نخستين سعي بر اين بوده است كه تعريفي علمي از رنگ و نور ، انواع نور – رنگها ، شرح مختصري درباره دماي رنگ، بازسازي رنگ در امولسيونهاي مختلف و فيلترهايي كه در عكاسي به شيوه رنگي به كار ميروند، بيان شوند.
ادراك رنگ و تاثيرات رواني چند رنگ در ادامه مورد بررسي قرار ميگيرند همچنين به جنبههاي نمادين رنگ پرداخته ميشود. چگونگي بهره گيري از رنگ و تاثير آن در تركيب بندي نيز از مقولات مورد بحث ميباشد و در پايان به تاثير رنگ بر اقوام و ملل مختلف پرداخته ميشود و در بخش هاي مختلف پايان نامه نگاهي به عكسهايي از «ارنست هاس» به عنوان نمونههايي از عكسهاي موفق رنگي به صورت الگوهايي براي راهنمايي عكاسان تازه كار در جهت خلق آثار ارزشمند، مطرح ميشود.
مقدمه
ابداع عكاسي اين امكان را فراهم ساخت كه اشياء، اماكن، مناظر و حتي آدم هاي عادي گرداگرد ما بتوانند نقشي نمادين اجرا نمايند و در مسير ذهني معنا آفريني و محتوايابي تاثير روشني بر جاي گذارند. ديدن اين موضوعات عادي طبيعي با چشم هر چند ممكن است احساس برانگيز باشد يا حتي ياد آور خاطرهاي باشد اما كمتر ميتواند نمادين، معني ساز يا محتوا آفرين بوده، ذهن را به حقيقتي وراي خود موضوع سوق دهد مگر آن كه چشمي كه ميبيند، چشم حقيقت بين عارفي باشد. اين در حالي است كه اگر همين اشياء،مناظر و موضوعات را اشكال و خصوصيات بصري متفاوتشان در قاب عكسي حضور يابند از مرتبه فرديت خود بالاتر رفته، حكم نمونه نوعي (نمونه عام) پيدا مي كنند. يك درخت پيش از آن كه در قاب دوربين قرار گيرد، درخت معيني است كه در جاي معيني روييده است اما با قرار گرفتن در عكس نمونه عام تمام درختان مشابه شده، باز آفرين معناي كلي درخت خواهد بود. بدين ترتيب وقتي يك شيء در عكسي حضور مييابد، اعتباري بيش از فرديت خود مييابد و هم از اين رو مي تواند به شكلي خاصتر اثر گذارد و در كنار آن قويتر نماد سازي كند يا ژرفتر معنا آفريني نمايد. بي جهت نيست كه ديدن جهان و پديدههاي آن در عكس نه تنها تكراري و كسل كننده نيست بلكه در اين مهماني جديد چشمها «ديدن» حقايقي بر بيننده عكس آشكار مي شود كه كمتر از رويت واقعي و طبيعي جهان با چشم حاصل ميشود. پس عكاسي نوعي از ديدن است كه نسبت به ديدن عادي نقش ذهن در آن فعالتر است. اين تفاوت در دو نوع ديدن در اوايل تاريخ عكاسي محسوس تر بود، زماني كه همه عكس ها سياه و سفيد بودند. عكاسي سياه و سفيد با باز ترجمه رنگها به مقادير و درجات متفاوت تيرگي و روشني، جهاني متفاوت از جهان واقعي رنگي پديد آورد كه به شدت متفاوت از تمام تجربههاي بصري انسان پيش از ابداع عكاسي بود. نبود رنگ و ساز و كار انتزاعي تصاوير سياه و سفيد فرآيند معناآفريني اشياء و موضوعات عادي قرار گرفته در عكس را تشديد مينمود. عكس يك درخت، نه تنها نمونه عام تمام درختان محسوب ميشد بلكه از سوي ديگر بي تشابه به تمام درختان نيز مينمود: درخت سياه و سفيد. اين تجربه متفاوت جديد ما را دعوت مي كرد كه يكبار بدون حضور رنگ به ساير خصوصيات گرافيكي پديدهها نظير فرم، شكل، بافت، تضاد و … متمركز شويم. هر تجربه جديد متفاوتي معمولا در اولين گام به حيرت و سپس به دريافت يعني به درک معنا منجر ميشود و عکاسي سياه و سفيد چنين سلوكي را در عرصه هنر براي مخاطبين به دنبال داشت و هم از اين روست كه هنوز علي رغم اينكه سالها از تولد عكاسي رنگي ميگذرد بسياري عكاسي سياه و سفيد را مؤثرتر و هنريتر ميدانند اما چه دلايلي بر اين نظر ميتواند برشمرد:
رنگ، انرژي فوق العاده حضور خود را چنان به تصوير ميافزايد كه ممكن است نظام همنشيني خطوط و اشكال و بافتها را بر هم زند. پيراهن سرخي بر تن دختركي چنان حضور خود را فرياد ميزند كه چشم ها را از چهره يا هر موضوع ديگري به خود معطوف ميسازد. در عكس سياه و سفيد، درجات و مقادير مختلف سياهي و سفيدي همنشيني آرامتري در كنار هم دارند، هر چند حضورشان به بودن يكديگر قوت ميبخشد، هر چند حضور همديگر را به واسطه قانون اضداد معني ميكنند و هر چند تعارض و تضاد و تبايني را حاصل ميكنند اما در هر حال اين همنشيني متينتر از همنشيني رنگهاست. كنار هم قرار گيري رنگها با جنجال بيشتري همراه است و انرژي بصري فوق العادهاي را در متن تصوير آزاد ميكنند. اين انرژي گاه ممكن است فرآيند مواجهه و ادراك اثر را مختل نمايد. يك عكس سياه و سفيد از چهره زني زيباروي در نبود رنگ فرصت تمركز بر تناسب آرام خطوط و زيباي فرم هاي موجود در چهره را فراهم ميسازد حال آن كه رنگهاي مشاطه گونه، زيبايي كمتر موقري را فرياد ميزند و به جاي آن كه زيبايي را بنماياند، آن را پنهان مي دارد.
به همين دلايل است كه بسياري از عكاسان از پيدايش عكاسي رنگي ناخشنود بودند و رنگ را مانع از ارتباط كامل مخاطب وعكس مي دانستند اما به زودي ثابت شد كه اين انرژي بيدريغ اگر به درستي سازمان يابد خود ميتواند بيش از هرعامل گرافيكي ديگري نمادين باشد يا معنايي را آفرينش نمايد و عكاسي رنگي هر چند جهاني شبيهتر (نسبت به عكاسي سياه و سفيد) به جهان واقعي در مقابل چشمان ما مي نهد اما دريافت رنگ كاملا متفاوت از دريافت رنگ در جهان واقعي صورت ميپذيرد و هم از اين روست كه با شدتي بيشتر ميتواند تاثير داشته باشد، دقيقتر ميتواند نماد چيزي باشد و جديتر مي تواند معنايي خلق كند. حقيقت آن است كه خصوصيات چشم و ذهن ما باعث ميشوند كه تاثير پذيري ما از رنگ چه در زندگي عادي و چه به هنگام ديدن عكس شديد باشد. به ياد آوريم كه در زندگي، رنگ بيش از فرم يا شكل ما را بر ميانگيزاند. به هنگام غروب، بيش از آن كه از فرم خورشيد يا شكل افق يا حالت ابرها متاثر شويم، رنگ سرخ يا طلايي غروب در خاطرمان ميماند و از اين روست كه در بيان ادبي،غروب را اغلب با صفات مربوط به رنگ همراه ميسازند تا صفات مربوط به شكل و فرم و … مثلا مي گويند غروب طلايي يا غروب سرخ خونبار، عاشق سراپاچشم، پيش از آن كه شكل و بافت و فرم پيراهن معشوق را به چشم ببينيد، رنگ جامه او را ميشوراند. به ياد آوريم كه در زندگي ، وقتي فاصله رويت زياد ميشود بخش عمدهاي از اطلاعاتي كه چشم و ذهن ما دريافت ميكند، رنگ است و فرم كلي موضوع است و بدين ترتيب ساير شاخصههاي ظاهري موضوعات نظير شكل دقيق ، جزئيات و بافت پنهان ميمانند. به ياد آوريم روان ما بيش از هر شاخصهاي از رنگ متاثر ميشود و وجود شاخهاي در روانشناسي به نام روانشناسي رنگ نشاني از اين تاثير پذيري ويژه است. در نهايت ميتوان گفت كه رنگ هم در زندگي و هم در عكس (به شكلي ويژه) حضور جلوه گرتر از ساير ويژگيهاي پديدهها دارد و از اين رو عكاسي رنگي نيازمند دانش و وسواس ويژهاي است. بخشي از اين دقت نظرهاي لازم الاجرا به شرح زير هستند:
الف:در نظر داشته باشيم كه يك نماي واحد را براي عكس سياه و سفيد و عكس رنگي به دو شيوه متفاوت بايد تركيب بندي كنيم.
ب:باز ترجمه دقيق يا تغير يافته رنگهاي يك صحنه دو عكس متفاوت از آن صحنه با دو تاثير مختلف را به دست ميدهد.
ج:ورود هر رنگ به قاب به معناي حضور پر توان احساسي خاص، زايش پر جنجال نمادي ويژه يا آشكاري پيداي معنايي منحصر به خود است در نتيجه هر چه متعددتر و متضادتر در پهنه قاب قرار گيرند كنترل تاثير عاطفي آنها و تداعي معناي حاصل از حضورشان دشوارتر و احتمال خطاي در آن بيشتر خواهد بود.
به طريق خلاصه ميتوان گفت كه شناخت تاثيرات عاطفي رنگها، تعبيرات نمادين آنها و نكات كامپوزيشنال در بكارگيري آنها براي عكاسي ضروري است. اين پايان نامه در راه شناخت همين موارد گام نهاده است.
آناتوموفيزيولوژي چشم انسان
چشم انسان همچون يك دوربين عكاسي است و صفحه حساسي كه بر آن تصوير شكل ميگيرد پردهايست به نام شبكيه، اين پرده قسمت حساس به نور چشم است و از دو نوع سلول مخروطي شكل و استوانهاي شكل تشكيل ميشود. سلولهاي مخروطي شكل به رنگهاي خاصي حساسند و سلولهاي استوانهاي شكل به جز رنگ قرمز به همه رنگها حساسند. وقتي اين سلولها تحت تاثير نور قرار ميگيرند تحريك شده اين تحريكات عصبي از راه رشتههاي عصبي بينايي به مغز ميرسند و موجب ميشوند رنگ و نور احساس شود.
نور از لايههاي مختلفي در چشم عبور ميكند اين لايهها عبارتند از لايه رنگدانه، لايه هستهدار داخلي، لايه شبكه مانند خارجي، لايه دانه دار داخلي، لايه شبكه مانند داخلي، حساسترين ناحيه از نظر دقت بينايي در مركز شبكيه قرار گرفته كه «لكه زرد» نام دارد و تنها از سلولهاي مخروطي شكل تشكيل شده است. سلولهاي مخروطي شكل و استوانهاي شكل حاوي ماده حساس به نور هستند كه در برابر كمترين نور تجزيه ميشوند و موادي كه از اين تجزيه حاصل ميشود و غشاي اين سلولها را تحريك كرده و اين تحريك به سيستم عصبي منتقل ميشوند. شبكيه از 125 ميليون سلول استوانهاي شكل و 5/5 ميليون سلول مخروطي شكل تشكيل يافته كه اين سلولها با 900 هزار رشته عصبي با مغز مرتبط ميشوند.
لايه رنگدانه شبكيه رنگدانهاي به نام ملانين ايجاد ميكند كه سياه رنگ است و مانع ميشود نور در داخل كره چشم منعكس شود كه اين عامل براي ديدن دقيق بسيار اهميت دارد و مانند عملكرد رنگ سياه در درون دوربين عكاسي است. بدون رنگدانه نور در تمام جهت درون كره چشم منعكس ميشود و مانع تشكيل نقاط تاريك و روشن واضح – كه لازمه دقيق ديدن است – ميگردد. افرادي كه به عارضه «آلبينيسم» دچار هستند. فاقد رنگدانه در چشم نيز هستند و دقت بيناييشان حداكثر 15 تا 20 درصد است.
مادهاي تجزيه شونده در سلولهاي استوانهاي شكل «رودپسين» و در سلولهاي مخروطي شكل «اوپسين» ناميده ميشوند. از سلولهاي استوانهاي شكل كه در لايه رنگدانه چشم حضور دارند حدود 40 درصدشان داراي رودپسين هستند كه ارغوان بينايي را تشكيل ميدهند. «رودپسين» در چشم توسط نور تجزيه و در تاريكي مجددا تشكيل ميگردد.
اگر تابش نور به صورت زودگذر و تنها به مدت يك ميليونيم ثانيه بپايد به انسان احساس بينايي به مدت ثانيه ميدهد. زيرا مادام كه عمل تجزيه رودپسين در سلولها باقي باشد تحريك پابرجاست كه همين پايداري تصوير به مدت يك دهم ثانيه اساس پيدايش سينما و تلويزيون ميباشد.
مواد فتوشيميايي سلولهاي مخروطي شكل مشابه رودپسين سلولهاي استوانهاي شكل است اما در اين سلولها رنگدانههاي خاصي به نام يدوپسين، رتي نين و فتوپسين وجود دارد. كه سه گروه مواد متفاوت رنگي در اين سلولها هستند و حساسيتشان نسبت به رنگهاي اصلي است.
در فيزيولوژي چشم دو نوع ديد وجود دارد: «فتوپيك» (ديد رنگي) و «اسكوتوپيك» (ديد سياه و سفيد) سلولهاي مخروطي شكل مسئول ديدن رنگها و سلولهاي استوانهاي شكل مسئول ديدن نور سياه و سفيد هستند. تحريك تقريبا يكسان سلولهاي مخروطي شكل مربوط به رنگهاي آبي و سبز و قرمز، احساس رنگ سفيد را به انسان خواهد داد. بنابراين رنگ سفيد وجود ندارد و اين رنگ تركيبي از تمام رنگهاي طيف است كه چون هر سه دسته را متاثر ميسازد احساس رنگ سفيد را ايجاد خواهد كرد.
قسمتي از تفسير رنگ در شبكيه و قسمتي در مغز انجام ميشود. اگر يك فيلتر سبز خالص جلوي يك چشم و يك فيلتر قرمز خالص در جلوي چشم ديگر بگيريم و به جسم سفيدي نگاه كنيم آن را زرد ميبينيم. اين آميزش رنگ در شبكيه انجام نميشود زيرا شبكيه يك چشم در معرض نور سبز و چشم ديگر فقط در معرض نور قرمز قرار دارد. اما احساسي كه از اين طريق به دست ميآيد دقيقا همانند احساس حاصل از اختلاط دو نور يكرنگ خالص بر روي شبكيه نيست.
وقتي چشم فاقد يك گروه از سلولهاي مخروطي شكل باشد انسان از تشخيص بعضي از ر نگها محروم ميشود. براي شخصي كه دچار كور رنگي به رنگهاي قرمز و سبز است تحريك سلولهاي مخروطي مختلف متناسب با تغيير رنگهاي طيف از سبز تا قرمز باعث تغيير سلولها نمي شود از اين رو طول موجهايي كه در اين فاصله قرار دارند توسط اين شخص يكسان احساس ميشود اين كور رنگي مي تواند مربوط به رنگهاي ديگر مانند آبي و سبز نيز باشد.
پديده ها و تاثيرات ديگري نيز در بينايي و ديدن رنگها وجود دارد كه به اختصار عبارتند از:
1-پايدار ماندن اثرات رنگي
سلولهاي مخروطي بيش از هر رنگي به رنگ قرمز حساسيت دارند به همين دليل رنگ قرمز سريعتر از ديگر رنگها درك ميشود و با ضعيف شدن نور ديرتر از بقيه رنگها تاثيرش از دست ميرود.
2-كنتراست هاي متوالي
شبكيه مانند ساير اعضاي بدن، هنگامي كه در وضعيتهاي متضاد قرار گيرد خسته ميشود و در اين ميان نور قرمز بيش از سبز و آبي چشم را خسته ميكند. اگر مدتي به يك لكه رنگي با ابعاد كوچك خيره شويم و سپس به جاي لكه رنگي به صفحهاي سفيد نگاه كنيم، رنگ مكمل لكه رنگي را خواهيم ديد. با اين ترتيب چشم كه با رنگ سبز خسته شده باشد، رنگ ماژنتا را به جاي سبز ميبيند و در صورتي كه لكه رنگي قرمز باشد چشم هنگام تعويض سايان را خواهد ديد.
3-كنتراست همزمان
ديد دو منطقه رنگي در مجاورت يكديگر در شرايط متفاوت تغيير مي كند مثلا زرد و قرمز در روي زمينه تيره، خيلي نمايان تر از زمينه روشن ديده ميشود. اين پديده در مورد رنگهاي سبز و آبي معكوس است. يك لكه سفيد
پشتیبانی 24 ساعته :
09909994252
برچسب ها:
تحقیقی جامع مورد آناتوموفيزيولوژي چشم انسان